جدول جو
جدول جو

معنی نقره پوش - جستجوی لغت در جدول جو

نقره پوش
نقره پوشیده. که آن را با ورقه ای از نقره پوشانده باشند:
به او ما درین مجمر نقره پوش
چو عود سیه برنداریم جوش.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرقه پوش
تصویر خرقه پوش
گدا، کنایه از صوفی، درویش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقره کوب
تصویر نقره کوب
آنکه مفتول یا پولک نقره بر اشیا نصب می کند، چیزی که بر آن مفتول یا پولک نقره کوبیده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زره پوش
تصویر زره پوش
زره پوشیده، کسی که زره بر تن کرده، زره دار، در امور نظامی وسیلۀ نقلیه ای که از صفحه های محکم فلزی پوشیده شده و گلوله به آن اثر نمی کند
فرهنگ فارسی عمید
(نُ رَ / رِ)
نام طایری است که رنگ پای آن سفید باشد. (غیاث اللغات). رجوع به نقره پای شود
لغت نامه دهخدا
(دْ / دِ دَ / دِ)
درویش. صوفی. آنکه خرقه پوشد: خرقه پوشی در کاروان حجاز همراه ما بود. (گلستان).
ای زاهد خرقه پوش تا کی
با عاشق خسته دل کنی جنگ ؟
سعدی (طیبات).
در میان صومعه سالوس پرمعنی منم
خرقه پوش خودفروش خالی از معنی منم.
سعدی (بدایع).
چه جای صحبت نامحرمست مجلس انس
سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد.
حافظ.
، ژنده پوش. آنکه پارچه هاو لته ها بهم دوزد و پوشد
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ / رِ)
سیمگون. سیمین. نقره فام. به رنگ نقره. سپید چون سیم:
بلارک به گاورسۀ نقره گون
ز نقره برآورده گاورس خون.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ / رِ)
سپیدپا:
گشته غدیر از ته بط نقره سای
زو بط زرپای شده نقره پای.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ بَ)
که نقاب بر رخ دارد. که صورتش ظاهر نیست. که روی بندو نقاب بر صورت زده است تا شناخته نشود. ماسک دار
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ قُ یُ)
دهی از دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی واقع در 45500 گزی شمال باختری خوی و 4000 گزی باختر شوسۀ سیه چشمه به خوی. موقع جغرافیایی آن سینۀ کوه، سردسیر سالم است. سکنۀ آن 433 تن. آب آن از چشمه و آق چای و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. در دو محل به فاصله هزار گز به نام قره قوش بالا و پایین مشهور است. سکنۀ قره قوش پایین 381 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نقره کار: نکره کوب نکره کار آنکه نقره بر آلات مختلف نصب کند. (زرکوب)، آنچه که بر آن نقره کار گذاشته باشند مخمل نقره کوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرقه پوش
تصویر خرقه پوش
صوفی، درویش
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که زره پوشیده، آنکه با زره مجهز است و گلوله های معمولی بدان اثر نکند کشتی زره پوش، تانک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طره پوش
تصویر طره پوش
آن که دارای طره است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طره پوش
تصویر طره پوش
دارنده طرّه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زره پوش
تصویر زره پوش
کسی که زره بر تن کرده، تانک
فرهنگ فارسی معین
درویش، صوفی، خرقه دار، فقیر، پشمینه پوش، دلق پوش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سپیدرنگ، سپیدفام، سپیدگونه، نقره فام
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رسمی در مراسم عروسی که براساس آن به هنگام عبور عروس از هر
فرهنگ گویش مازندرانی
مخفی، نقاب زده
دیکشنری اردو به فارسی